سفارش تبلیغ
صبا ویژن

و ناگهان مرگ...
 
لینک دوستان
پیوندهای روزانه

افسر نگهبان با استفاده از شماره تلفنی که از جیب لباسم پیدا کرده بود با همسرم تماس گرفت و از او خواست که به کلانتری بیایدبعد از روشن شدن ماجرا مادرم شروع به گریه کرد و نمی توانست جریان را باور کند و همسرم نیز شکه شده بود ساعت 8 بود که مادرم و همسرم و اقوامم به پزشک قانونی امدند و خود را به سرد خانه رساندند مسئول سرد خانه بعد از دریافت مشخصات به سراغ یکی از کشوها رفت و ان را ارام ارام بیرون کشید هر قدر که بدن من من بیشتر نمایان می شد بر وحشت و اندوه حاضرین افزوده می شد تا اینکه جنازه به طور کامل در برابر دیدگان همه قرار گرفت بعضی ها از ترس نتوانستند نگاه کنند جنازه ام کبود شده و رنگ وحشتناک به خود گرفته بود این منظره ی وحشتناک باعث شد خانواده ام فکر کنند من به قتل رسیده ام  و همه ان زن را نفرین می کردند و خبر نداشتند این قیافه ی وحشتناک را عزرائیل به وجود اورده است با وجود اینکه می دانستم مرده ام و کسی مرا نمی بیند اما باز سعی می کردم به حاضرین بفهمانم که ان زن مقصر نیست اما فایده ای نداشت.بعد از مشخص شدن ماجرا جواز دفن صادر شد قرار شد مراسم تشییع  فردای ان روز برگزار شود در ان روز اقوام برای تسلیت گویی به خانه ما می امدند بعضی از انها فقط به این جهت امده بودند تا برای نهار و شام دعوت شوند و در دلشان کوچکترین ناراحتی از مرگ من وجود نداشت.
ناراحتی همسرم
یکی از کسانی که بیشتر از همه برایم ناراحتی می کرد همسرم بود اما نه به خاطر اینکه من مرده بودم بلکه به جهت اینکه با پرونده ای سیاه به عالم برزخ منتقل شده ام.او خوب می دانست که چه عذاب هایی در انتظار من است او دائم برایم قران می خواند و توجه خاصی به سوره ی مبارکه ی واقعه داشت در دوران زندگی مشترکمان گاهی به من توصیه می کرد و می گفت:برای یک بار هم که شده این سوره را بخوانم اما متاسفانه از روی غرور و تکبری که داشتم هرگز به حرف او گوش نکردم شاید اگر یکبار این سوره را می خواندم از خواب غفلت بیدار می شدم و از اعمال زشت گذشته ام توبه می کردم به هر حال همسر مومن و دلسوزم از اینکه من تنها و بدون توبه از دنیا رفته و باید عذاب شوم ناراحت بود در ان موقع تازه فهمیدم همسرم مظهر یک مسلمان واقعی است او انسانی است که بهشت را تنها برای خود نمی خواست و حتی برای گنه کاران حرفه ای مانند من نیز ناراحت بود همسرم در زندگی مشترکمان دائم مرا پند می داد و از جهنم می ترساند ولی افسوس که هیچ یک از نصیحت های او در من اثر نکرد و شیطان سد راهم شد و عاقبت کارم به اینجا کشید

مطلب بعدی (تشییع جنازه)

  


[ پنج شنبه 85/1/17 ] [ 10:45 صبح ] [ ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

خدایا ! مرگ را برایم مبارک گردان! خدایا ! مرا در سختیهای مرگ کمک کن! خدایا ! مرا در غم و اندوه عالم قبر، یاری فرما! خدایا ! مرا در تنگنای قبر حمایت فرما! خدایا ! مرا در تارکی قبر یاور باش! خدایا ! مرا در وحشت قبر یاری نما!
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 35
کل بازدیدها: 410128